نیلوفرنیلوفر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

**نیلوفر،تک گل زندگی ام**

سوراخ کردن گوش دخملکم

بالاخره ماجرای سوراخ کردن گوشت تمام شد و امروز گوشتو سوراخ کردم اونم بدون اینکه به بابایی بگیم . رفتیم مطب دکتر خرمی دخملکم همین که دکتر دستشو زد به گوشت که میخواست ضد عفونی کنه شروع کردی به گریه کردن وقتی هم که از مطب اومدیم بیرون دیگه گریه شما تموم شدامروز یه اتفاق خیلی جالب افتاد ما آنیسا جونو دیدیم تو و آنیسا به فاصله نیم ساعت  از هم به دنیا اومدید من و نسرین جون مامان آنیسا آشناهای قدیمی بودیم که چندسالی میشد همدیگه رو ندیده بودیم و 3 روز قبل از بدنیا اومدنتون تو مطب دکتر همدیگه رو دیدیم نسرین جون...
28 خرداد 1393

شعر

دخترم ببین مامانی را به چه کارهایی وادار می کنی علاوه بر شعر کتاب شعرهایی که برات گرفتم و خیلی هاشو حفظ کردم چند تا شعر جدید دیگه هم امروز به خاطر شما عسل خانم حفظ کردم . حسنی بی دندون شده زار و پریشون شده بی احتیاطی کرده حالا پشیمون شده بادندوناش شکسته بادوم سخت و پسته مک زده به آبنبات هی جویده شکلات قندونو خالی کرده وای که چه کاری کرده دونه به دونه دندوناش خراب شدن یواش یواش جوجه جوجه طلایی نوکت سرخ و حنایی تخم خود را ...
28 خرداد 1393

دندون های جدید

وای خدایا امروز وقتی داشتم بهت صبحونه میدادم متوجه شدم 2 تا دندون دیگه ات هم در اومده مامان چقدر عجله برای دندون در آوردن داری الان 4 تا دندون بالات داره با هم در میاد.چند روزی بود که خیلی بهانه میگرفتی و به مامان غر میزدی ولی مامان به تنها چیزی که فکر نمی کردم دندون در آوردنت بود ه ر چند نباید خیلی هم تعجب کرد آخه سوگند و آرمیتا بچه های دایی علی وقتی به دنیا اومدند دندون داشتند باز هم شما خوبه حالا داری در میاری الان دیگه دخترم 6 تا دندون داره       ...
28 خرداد 1393

نیمه شعبان

دخترم این اولین نیمه شعبانیست که شما می بینی امیدوارم که صاحب این روز نگهدار و حافظ تو و همه نی نی ها باشد  ...
22 خرداد 1393

خونه عمه ناهید

دخترکم امروز  من و شما برای اولین بار تنهایی رفتیم خونه عمه ناهید ، آخرین باری که مامان تنهایی رفته بودم خونه عمه 18 شهریور روز قبل از بدنیا اومدن دختر گلم بود. اون  روز مامانی یه کم کمرم درد گرفته بود ولی حتی فکرش را هم نمیکردم شما بخواهی بدنیا بیایی چون شما باید اوایل مهر بدنیا میومدی ولی نیمه های شب کیسه آب مامان پاره شد و بعد هم که دیگه خانمی به دنیا اومدی.     خلاصه اینکه امروز به دخترم و مامانی خوش گذشت و مامانی و نیلوفر تصمیم گرفتیم حالا که دیگه تابستون شده و پسر عمه هادی دیگه مدرسه نمیره از این به بعد دو هفته یکبار برویم خونه ...
22 خرداد 1393

نه ماهگی و هدیه اش

                                 گلکم نه ماهگیت مبارک باورم نمیشه که نه ماه گذشته و شما دیگه برای خودت خانمی شدی صبح با هم رفتیم مرکز بهداشت برای مراقبت نه ماهگیت وزن گلم 9 کیلو و400 گرم ،، دورسرت 45 و نیم وقدت 70 سانت شده بود . دخترکم خدا رو به خاطر وجود تو شکر میکنم .   چند تا عکسهای امروزت را هم تو ادامه مطلب برات میذارم .   این لباس خوشگلو خاله اعظم برات خریده دیروز که بابایی اصفها...
19 خرداد 1393

آتلیه

اینها بچه های گل داداش زهره و علیرضا هستند(وقتی کوچولو بودند)عمه فداتون بشه اینم  عکسهای نیلوفر خانم   ...
18 خرداد 1393

خاله و مهشید

سلام دخترم صبح بخیر دو روزی که گذشت به مناسبت ارتحال امام خمینی و 15 خرداد تعطیل بود و ما هر دو روز را خونه بابابزرگت بودیم خاله الهام و دختر خاله مهشید هم آمده بودند از آنجایی که معمولاً تنهایی حسابی این دو روز خوش گذروندی امروز هم میخواهیم برویم خانه اون یکی بابابزرگت (بابای بابایی) ولی بابایی  هنوز خوابه وقتی بیدار بشه میریم دوست دارم عشقم            ...
16 خرداد 1393